اتاق

غریبوار،خوشا پر به هر کرانه زدن!
________________________________
یکبار صاحب‌اتاق،این اتاقک بیچاره را در ۸۵۸روزگی خراب کرد.بعد از چند روز دید خیلی دوستش دارد و دلش تنگ شده،دوباره راهش انداخت.حالا هم هیچ بعید نیست روزی دوباره خرابش کند.به هر حال فکر کرد شاید لازم باشد مهمانان این را بدانند!

قفسه ها

به توت فرنگی م

سه شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۵۰ ب.ظ

شاید بعدها که بزرگ شدی برات گفتم که مادرت همسن تو که بود(هفده هجده ساله)سه سالِ شانزده تا هجده را به قاعده ی سی سال رنج برد و سختی کشید و بزرگ نمیدانم،اما خسته شد،زخمی شد،پژمرد.

نمیدانم.شاید هم با این حرف هام ناراحتت نکردم.اصلا اره.نمیگویمت.ولش کن دختر قشنگِ هنوز در عدمم.چقدر ندیده دلم برات تنگ شده امشب.چقدر میخواهمت.چقدر.

+به وقت یک ساعت تا هجده سالگی.(وی نمیخواهد باور کند که هجده ش تمام میشود و پا به نوزده میگذارد.)

  • ۹۶/۱۱/۲۴
  • | فاخته |