مجمل بگویمت؛باید تکانده شوم.و این توفیر دارد با "باید بتکانم".
کار از تکاندن گذشته.باید التماس کنم تا تکانده شوم،تا تمیز شوم.و التماس میکنم،چندان عاجزانه،چندان طولانی که تا یک چهارم ابدیت طول بکشد.[و من میدانم که یک چهارم ابدیت با ابدیت فرقی ندارد!]
و تکانده شدن یعنی یبدلّ السیئاتهم الحسناتَش.می ارزد.به تا ابد التماس عاجزانه کردن می ارزد.و بیشتر،خیلی بیشتر