"کاش دست هایت نزدیک تر بودند"
+یک حالتی هست، فارغ از شادی و غمگینی و احساساتی که نامشان را میدانیم.یک حالتی هست که تنها نامی که برایش به ذهنم میرسد "سنگینی"ست.آن لحظه ی "ضیق ِ صَدر" ، آن لحظه ای که نفست بند می آید و قلبت این اندازه ای( . ) میشود.آن لحظه ورای شادی و غمگینی ست.آن لحظه همین لحظه است، و البته خیلی لحظه های دیگر .