بتاز، قفل ِ مرا وا کن
بتاز ای که پر از راهی*
*از "تو در مسافت ِ بارانی ِ چاوشی خان
+واقعا قفل شده ام. و این دارد دست هام را، گلو و روحم را خفه میکند.
یکهو به ذهنم رسید از شما بخواهم یک جمله ای، کلمه ای، موضوعی، چیزی بگویید تا بنویسم. شاید بتوانم، شاید نتوانم. به هر جهت نمیتوانم دست روی دست بگذارم و تلاشی "پیدا کردن راه مالرویی چیزی به سمت پنجره" نکنم