عنوان ها ترسناک از آب درآمدند، پس لطفا این پست را بی عنوان بپذیرید
چهارشنبه, ۴ خرداد ۱۴۰۱، ۰۴:۵۰ ق.ظ
احساس میکنم فاخته ی درونم به جایی دور کوچ کرده. یا بزرگ شده و تغییر کرده (اصلا هم مهم نیست که فاخته ها جوجه مرغ نیستند و به آن معنا تغییر نمیکنند!)
دلم نمیخواهد به این فکر کنم که مرده است، اما گمان میکنم که شاید دیگر هرگز به قلب و ذهن و دستم باز نگردد و این را نمیخواهم.
فاخته را دوست دارم. بیش از هر من دیگری درون خودم. و خانه ی فاخته را، بیش از هر مامن دیگری برای خودم.
و اگر فاخته برای همیشه برود، این خانه هم برای همیشه مسکوت میشود، این را نمیخواهم. واقعا نمیخواهم.
- ۰۱/۰۳/۰۴