برام حس خانه ای را داری که سال ها درت زندگی کردم.بعد مجبور شدم بکوبمت و دوباره بسازمت.حالا که برگشتم با اینکه همانی اما بوی نویی میدهی.خالی هستی و صدا درت میپیچد.دلم گرفته اما با خودم میگویم اسماء!غصه نخور.اولش است.باز مثل قبل میشود.باز مثل قبل میشوی.نشدی هم نشدی.اصلامگر برای همین نبود که رفته بودی؟هان؟