حالم خوش نی
خَسَّم
میپرسه چرا تو بلاگ؟
میگم چون دوس دارم
چشام درد میکنه.ینی پلکام خسن.اشتباهی جا پلک داشتم مینوشتم پلاک.اخ.پلاک.
حالم خوش نی
سَخ تراز همیشه شده همه چی
نمیدونم چرا دارم اینارو مینویسم
نمیدونم دیگه چی دارم برا نوشتن
حساسیتم نمیذاره راحت بخوابم.میخوابم ولی خستگی م درنمیره.بضی وقتام نمیخوابم.بقول داشمون مریض حالی و فلان و اینام خوش نی
میگی ملومه.حتما میگی.میدونم که میگی.اخه من که هیچوخ اینجا اینجوری نیمی نویسم.با این لحن.با این ادبیات.
میگه چرا نوشتی نیمی نویسم؟چرا نمی نیویسی:نمینویسم؟
میگم چون دوس دارم.
میگه بلاگه ها.خواننده هاتو(!!!!!!!)ناامید نکن
هیچی نمیگم.
اینو که میبینه میگه خداوند هم تورا شفا دهد هم مارو.هیچی نمیگم.باز مینویسم.میگه بسه.بیا حرف بزنیم.بازم هیچی نمیگم.
دلش زند وکیلی میخواد؛من بی تو میمیرم؛اهسته اهسته شو.ماژیکو ورمیداره.رو تخته مینی ویسدش.بازم هیچی نمیگم.
بسه دیگه.برم.برم دیوونگیامو بیشتر از این نپاشم این تو