غصه ها انواع دارند.گاهی غصه ی خودت را میخوری.گاهی غصه ی دیگری را میخوری چرا که غصه اش بلاست.گاهی غصه ی دیگری را میخوری چرا که نباید غصه بخورد،نه!"نشاید" که غصه بخورد.

غصه میخوری که این غصه را نخور.این امتحان است.این فرق دارد.این محکم بودن میخواهد نه تضرع،نه عجز و ناله.نمیشنود.نمیبیند.یا نه،نمیخواهد که بشنود و ببیند.یا نه،یاد نگرفته است حرف هات را.

چرا لغت نامه هاشان"ابد"ندارد؟"الا متاع القلیل"ندارد؟"الا لهو و لعب"ندارد؟"و هم لایفتنون"ندارد؟

مگر یک تن به چند نفرشان میتواند بفهماند این هارا؟آن هم وقتی حتی یک نفرشان نیست که کوتاه بیاید.

کم من فئه گفتی نه کم من نفر!

کمک میخواهد آن یک نفر.کمک میخواهد قبل آن که از غصه ی این ناغصه ها خودش متلاشی شود.

+باران میگیرد دم این جمله ی آخر!..:)

+دیده اید چقدر خوب است این توصیف؟"پر درد صبور".و آقا،این توصیف جز شما هرکسی را متلاشی میکند،یاری نکنید اگر پردرد های صبور دیگر را...

آقا،این پر درد صبور دارد میبُرد.مگر میشود کسی هل من ناصر بگوید و شما جوابش را ندهید؟نه که بلد نباشد که منتظر بماند،حتی اگر انتظار تا ابدیت باشد.اما اگر جان و رمقش نباشد چه؟اگر برایش جان و رمق نگذاشته باشند چه؟

+اتاق طفلکی من!روزهای خوبت را خراب کردم و حالا همش باید غصه نگه داری بر تنت.ببخش صاحب بدت را ...