اتاق

غریبوار،خوشا پر به هر کرانه زدن!
________________________________
یکبار صاحب‌اتاق،این اتاقک بیچاره را در ۸۵۸روزگی خراب کرد.بعد از چند روز دید خیلی دوستش دارد و دلش تنگ شده،دوباره راهش انداخت.حالا هم هیچ بعید نیست روزی دوباره خرابش کند.به هر حال فکر کرد شاید لازم باشد مهمانان این را بدانند!

قفسه ها

۱۷ مطلب با موضوع «برای نخواندن» ثبت شده است

بگذارید مرا تا که به پایان برسم

چهارشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۳۶ ب.ظ

کاش آغوشی بود 

و این من،به وسعت تمام دردهای تمام دقایق خودم،تمام دردهای تمام دقایق عزیزانم و تمام دردهای تمام دقایق همان ها که اسمشان را هم نمیدانم اما دردهاشان آتشم میزنند در انحصارش میباریدم.

میباریدم میباریدم میباریدم چندان که همه ی ابرهای همه ی عالم کم بیاوردند و برای همیشه از باریدن باز ایستند.

میبارید میباریدم میباریدم چندان که در آخر کاسه ی چشمم هم آب شود و بچکد،تنم هم مچاله شود.و تمام شوم.برای همیشه.برای ابد."من با ابد بیگانه نیستم".و وقتی میگویم ابد میدانم از چه حرف میزنم.و وقتی میگویم کاش برای ابد تمام شوم هم میدانم چه میگویم.

ای دریغ.ای دریغ که ارزوهای من محال است.همیشه محال است.کاش خودم هم ارزوی محال کس دیگری بودم،برای تا ابد!

کاش همان ارزوی هرگز براورده نشده ای بودم که نبود.کاش و کاش و کاش.

خسته ام.به وسعت تاریخ درد های انسان خسته ام.به وسعت تاریخ درد های انسان آرزوی عدم بودن میکنم.به وسعت تاریخ درد های انسان حتی [بک اسپیس].بعضی چیزها را حتی اینجا هم نباید گفت  .


  • | فاخته |

ما(؟)کمتریم،حوصله ی شرح قصه نیست...

چهارشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۵۳ ق.ظ

غصه ها انواع دارند.گاهی غصه ی خودت را میخوری.گاهی غصه ی دیگری را میخوری چرا که غصه اش بلاست.گاهی غصه ی دیگری را میخوری چرا که نباید غصه بخورد،نه!"نشاید" که غصه بخورد.

غصه میخوری که این غصه را نخور.این امتحان است.این فرق دارد.این محکم بودن میخواهد نه تضرع،نه عجز و ناله.نمیشنود.نمیبیند.یا نه،نمیخواهد که بشنود و ببیند.یا نه،یاد نگرفته است حرف هات را.

چرا لغت نامه هاشان"ابد"ندارد؟"الا متاع القلیل"ندارد؟"الا لهو و لعب"ندارد؟"و هم لایفتنون"ندارد؟

مگر یک تن به چند نفرشان میتواند بفهماند این هارا؟آن هم وقتی حتی یک نفرشان نیست که کوتاه بیاید.

کم من فئه گفتی نه کم من نفر!

کمک میخواهد آن یک نفر.کمک میخواهد قبل آن که از غصه ی این ناغصه ها خودش متلاشی شود.

+باران میگیرد دم این جمله ی آخر!..:)

+دیده اید چقدر خوب است این توصیف؟"پر درد صبور".و آقا،این توصیف جز شما هرکسی را متلاشی میکند،یاری نکنید اگر پردرد های صبور دیگر را...

آقا،این پر درد صبور دارد میبُرد.مگر میشود کسی هل من ناصر بگوید و شما جوابش را ندهید؟نه که بلد نباشد که منتظر بماند،حتی اگر انتظار تا ابدیت باشد.اما اگر جان و رمقش نباشد چه؟اگر برایش جان و رمق نگذاشته باشند چه؟

+اتاق طفلکی من!روزهای خوبت را خراب کردم و حالا همش باید غصه نگه داری بر تنت.ببخش صاحب بدت را ...

  • | فاخته |

.

پنجشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۶، ۰۱:۲۵ ب.ظ

1ما برای این نیامده بودیم

2منو بشنو از دور

دلم میخواهدت

3دیگر از اینهمه سلام ضبط شده بر آداب لاجرم خسته ام

بیا برویم

4حتی دکمه های کیبورد هم کمکی به باریدن نمیکنند

5واژه ها خوبند.اثر دارند.جان دارند.قوی اند؛اگر بلد باشی!

6هشتاد و پنج روز دیگر مهلت تمام است

7خوشا بحال شما که شاعری بلدید

8هیچوقت گیر بهشت و جهنمت نبودم.خودت میدانی.فقط ترس قهر بودنت حالم را بد میکند.قهر نکن.ببخش.میبخشی.

9از یک جایی به بعد سیکل معیوب بغلت میکند.ولت نمیکند.اگر هم بکند خسته تر از آنی که بلند شوی

10مگر دختر بچه ها چقدر جان دارند؟

11کاش چشام جای کویر دریا داشت.جنگل داشت.گندمزار داشت.یا حتی سیاهی شب را.دیگر کویر دوست ندارم.دارم...ولی نمیخواهم

12اسما اسم قشنگی ست.حیف شد

13دخترم!دوست دارم باهات حرف بزنم.نمیدونم شاید برای همیشه عدم بمونی ولی من همیشه عاشقت بودم و هستم و میمونم

14ادمارو دوست دارم ولی حوصله شونو ندارم

15بغل میخوام .

16یعنی هنوز بابامید؟

17با چشماش چیکار کنم؟

18با پرچم سفید به پیکار میرویم

19هیژده هیچی نبود جز درد.هفده سال دروغ گفتنمان.

20این دست ها دیگر مث قبل گرم نمیشوند.

21دلم تنگه پرتقال من

22لطفا از من ناامید شوید.لطفا ولم کنید.لطفا بگذارید موهام را از ته بزنم و با یک دوربین و یک گیتار بروم فرانسه.لطفا نگویید اسماء!بگویید هوی!لطفا دلتان نسوزد از از دست رفتنم.لطفا برای طریقتان کس دیگری را انتخاب کنید.لطفا من را با قران و از این دست چیزها نشناسید.لطفا اسم کمال انقطاع را جلوی من نیاوردید.لطفا روضه های خودم را تحویلم ندهید

23پرنده بودیم کاش

یا پروانه

24تب کرده ام هذیان برایت مینویسم

25اتاق عزیزم.کاش سه سال و اندی ت را پاک نمیکردم.شاید حالا به کارم می آمدی.دریغ...

26یکی بیاید سروصدای این سر را خفه کند.ببندد دهان این شعر ها را.خاموش کند خواندن این آیه ها و دعاها را

27یک گوشه ای که هیچکس نباشد.حتی خودم!

28ولشون کن دیگه.همینام زیادی شدن

  • | فاخته |

.

دوشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۶، ۱۲:۴۴ ق.ظ

"تعلق معلق همیشه در خاطر"(با اجازه ی بلوط!)هرچه قدر عزیز و محترم و همپا و عشق،ولی رفیق همیشه چیز دیگری ست.همیشه

  • | فاخته |

آنقَدَر شعر..

دوشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۳۶ ب.ظ

تمام امروز را بغض داشتم؛بغض کلمه..آخرش هم نباریدم...

خیلی وحشتناک است.خیلی.خیلی.خیلی.

شاید کیبورد لازم است.نمیدانم.خلاصه که حال بدی ست و انگار حتما باید چند وقت یکبار اینطور شوم..

  • | فاخته |

دوران عوعوی شما گذشته اقایان!

سه شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۳۵ ب.ظ

من اشک های انقلاب را در دست های سیاه پسرک دست فروش مترو،در خنده های گریه زای دخترک گل فروش سر چهارراه،در شادی وحشت آور آن دختران اصفهانی که خودکشی کردند،در گونی پسر جوان معتاد دم سطل زباله دیدم.

آهاااااای حاجیان تسبیح به دست یقه بسته!بخورید و ثانیه به ثانیه شکم هایتان و متراژ خانه هایتان در الهیه را با پول بیت المال بزرگ و بزرگتر کنید

تا میتوانید در خلوت بچاپید و پشت تریبون استغفار بگویید.

همین روز ها ما ،مایی که همیشه با پوزخندی تمسخرآمیز و مثلا زاهدانه از کنارمان ردشدید و ادای مرشدان پیررا برایمان دراوردید وجود زالو صفت و لاشخورتان را از روح انقلابمان جدا میکنیم،تکه تکه تان میکنیم و دور شهر میچرخانیمتان تا بفهمند ما از شما نبودیم و نیستیم.نه،شما از ما نبودید.ظلم کنید.ظلم کنید و بعد آروغ نصفه شبتان به ریشمان بخندید.یک روز میرسد که ریشه تان را آتش میزنیم و با همین تیشه ای که شب ها زیر بالشتتان میگذارید برای نابودی این انقلاب ، برایتان قبر میکَنیم و روی قبر پله میسازیم تا روزی یکبار از روی لاشه تان رد شویم.دوران زندگی انگل وار شما تمام خواهد شد و انقلاب "اسلامی"ما دوباره نفس خواهد کشید.اگر نتوانستیم و پیرمان کردید،اگر نتوانستیم و خفه مان کردید ؛ به بچه هایمان یاد میدهیم.اگر نتوانستند به بچه هایشان یاد میدهند.سرانجامش یکیست.شما یا بچه هایتان یا بچه ی بچه هایتان به درک خواهید رفت و انقلاب ما و فرزندانش دوباره لبخند خواهند زد.حالا هی پابرهنه از این جناح بچپید در آن جناح،سر نام این "نو"بگذارید سر نام آن"نو"بگذارید.رنگ این را عوض کنید رنگ آن را عوض کنید. خیال کنید احمق گیر اوردید‌.بیخبر از این که فقط دارید گور خودتان را تنگ تر میکنید.خیلی ها فکرش را نمیکردند آتش درون مردم دودمانشان را بسوزاند.شما هم نکنید.تاریخ یعنی تکرار مکررات!

+امروز اتفاقی شنیدمش،با صدای خسرو شکیبایی:

و دریغا ، چه تلخ تلخ فرو می ریزم

با سنگینی این غربت عمیق

در سرزمین اجدادی خویش...

گروس عبدالملکیان

+این غربت عمیق عمرش رو به پایان است.حالا بنشینید و ببینید


  • | فاخته |

حتی سوالات کتاب تست کنکورت!

پنجشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۳۴ ق.ظ

سر ساعت اقای صدری،یک کلمه به کلاس گوش میدادیم و دوکلمه شعر میخواندیم؛آینه های ناگهان را.فکر کنم فرزانه سه چهار روز پیش از کتابخانه گرفته بودش.میخواستم فال بگیرم فرزانه نگذاشت.یک صفحه ای را باز کرد و داد دستم.واکنش هام به تک تک بیت هاش را میدانست و تک تکشان را تجربه کرده بود.با هر واکنشی م خبیثانه میخندید از اینکه حدسش درست از آب درآمده.حکما اگر شاعری بلد بودم چنین شعری میگفتم!حتی واژه هاش هم بوی فکرهای مارا میداد.واقعا عجیب بود.واااقعا.

یک نفس با دوست بودن همنفس

آرزوی عاشقان این است و بس

واحه های دور دست دل کجاست

تا بیاساییم در خود یک نفس

واحه هایی گم که آنجا کس نیافت

ردپایی از نگاه هیچکس

خسته ام از دست دل هایی چنین

پیش پا افتاده تر از خار و خس

*ارتفاع بال ها:سطح هوا

*فرصت پرواز ها:سقف قفس!

خسته از دل خسته از این دست دل

ای خوشا دل های دور از دسترس

البته بعدش چندین فال هم گرفتیم.خلاصه یک جوری که یک ساعت و نیم کلاس را پر کرد.

۱در سایه ی این سقف ترک خورده نشستیم(هه)

بی حوصله و خسته و افسرده نشستیم

برخاست صدا از در و دیوار ولی ما

با این همه فریاد فروخورده نشستیم

۲من

در سوگ خویش

مرثیه می خوانم:

ای کاش

آن گونه عاشقانه نمی خواندند!

آن گونه آسمانی

که بال های مرتعش ما را

دنبال بال خویش کشاندند

اما

با حسرت رسیدن

در بال های کال

ما را به سوی خویش نشاندند

من با دهان مرثیه می خوانم:

ای کاش عاشقان تو می ماندند!

باز هم خواندیم اما انقد نچسبید که نگهشان دارم.جز این یک بیت،البته بقول گاج با کمی تغییر!:

دیدمت اما چه دور

دیدمت اما چه دیر..


+قبل ترها.مثلا چهار پنج سال پیش،اگر میگفتند شاعر مورد علاقه ات کیست یک سهراب بود و یک فاضل نظری.

اما حالا واقعا این سوال جواب دادنی نیست.منزوی،سهراب،قیصر امین پور،فاضل نظری،سعدی،حافظ،وحشی،بیدل،سجاد سامانی،فریدون مشیری،شاملو،نیما،اخوان و حتی حنا و زهرا و فاطمه!حرف دلم از دهان هرکه درآید دوستش دارم و فقط با خودم زمزمه میکنم:خوشا بحال شما که شاعری بلدید..!

  • | فاخته |