نگو که این ها را تنت بلد نیست. درد، از جان است؛ همیشه
چهارشنبه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۱، ۰۲:۱۲ ق.ظ
کجاست آن بارقه ی نوری که توان را چنان به پاهام بدواند، که افت و خیز زیستن را از خاطر ببرم و تشنگی به رگ هام آن چنان سرازیر شود که دویدن را، بی ترس دویدن را، بی تردید دویدن را، بی خستگی دویدن را، جرعه جرعه بنوشم؟
- ۰۱/۱۲/۱۰