اتاق

غریبوار،خوشا پر به هر کرانه زدن!
________________________________
یکبار صاحب‌اتاق،این اتاقک بیچاره را در ۸۵۸روزگی خراب کرد.بعد از چند روز دید خیلی دوستش دارد و دلش تنگ شده،دوباره راهش انداخت.حالا هم هیچ بعید نیست روزی دوباره خرابش کند.به هر حال فکر کرد شاید لازم باشد مهمانان این را بدانند!

قفسه ها

خسته ام خسته .

جمعه, ۲۳ آذر ۱۳۹۷، ۰۱:۱۲ ق.ظ

"من

و دلتنگ

و این شیشه ی خیس..."

و البته "شیشه"میتواند چشم آدمی هم باشد.نه؟:     )

+مگر نه آن که رنج هرکس به قدر ظرفیت و طاقتش است.مگر طاقت یک دختر بچه ی هراسان از ..هراسان از خیلی چیزها،تا کجای سیل های جان فرساست؟

  • | فاخته |

با دست های یخ زده می نویسد.

جمعه, ۲۵ آبان ۱۳۹۷، ۰۱:۲۳ ق.ظ

احساس لق هم مثل دندان لق،لق است،باید کندش.با این فرق که دندان لق را اگر به حال خودش بگذاری ریشه هاش سست میشوند تا جایی که حتی خودش هم ممکن است بیفتد اما احساس لق را اگر به حال خودش بگذاری ریشه میدواند.ریشه هایی کج و معوج اما سخت،بسیار سخت.یکهو سر میجنبانی و میبینی همه ی تنت را چسبیده اند،آنقدر محکم که قدرت جم خوردن هم نداری.

احساس لق را باید کند.خیلی زود.حتی اگر دردش آنقدر باشد که آرزوی مرگ کنی.

  • | فاخته |

تورا گم کرده بودم من

دوشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۷، ۰۱:۲۰ ق.ظ

 این راحله همیشه بدقلق بوده.همیشه دیر و ارام و بعد از کلی دور شدن آمده

اما خوب میداند ادم راه دیگری نیست.

بدقلق است اما ایمان و باورش به بخشش و دستگیریَت تام و تمام است

و مگر میشود بگذاری در دل ایمانی شک رخنه کند؟ما ذلک الظن بک!

  • | فاخته |

بازگشتِ آخر

دوشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۷، ۰۵:۲۱ ب.ظ
بشنوید
و تمام
هرچند که این پایان،آغاز است.آغازِ ...

+فایل،زبانِ ترانه شده ی تمام این ده بازگشت است.
  • | فاخته |

بازگشت/۹

يكشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۷، ۰۵:۰۷ ب.ظ

یک چیزهایی هست که جز تو نباید کسی بداند.هیچکس هیچکس

  • | فاخته |

بازگشت/۸

شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۷، ۰۷:۳۰ ق.ظ

و قسمت میدهم،به اشک چَشم،به پشیمانی،به شرمندگی،به آه،به اشک چشم،و اشک چشم،و اشک چشم.بیا و ببخش.من برنگشتم،فقط زمین خوردم.و مگر میشود دستی دراز شود و تو یاری ش ندهی ..؟

  • | فاخته |

بازگشت/۷

جمعه, ۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۲۸ ب.ظ

و عشق،همان جاذبه ایست که ترس را،ناامیدی را،اندوه را،خستگی را و هرچیز بازدارنده ی دیگر را بی معنی میکند

و عشق،همان تویی‌.

  • | فاخته |

بازگشت/۶

جمعه, ۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۲:۵۲ ق.ظ
من اهل نشانه ام و زبان نشانه میدانم،درست.و همه ی نشانه های قطار شده ی این روزها را به دل دادم و به چشم مالیدم و به گوش آویزان کردم.این نشانه ها دلگرم کننده اند اما چاره ی دلتنگی نیستند.راضی شدم.دلگرم شدم.باور کردم که این راهِ بازگشت بی راهه نیست و گم نشده ام هنوز.و نخواهم شد اگر طاقت بیاورم.اما دلتنگم.فکری به حال این دل گرم اما مغموم بکنید،شما که بی منتها مهربانید...
  • | فاخته |

بازگشت/۵

چهارشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۴۱ ب.ظ

گوش کن با لب خاموش سخن میگویم .

  • | فاخته |

بازگشت/۴

سه شنبه, ۱ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۰۷ ب.ظ

و من،هرچقدر کدر شده و بد،اما از عمیق ترین نقطه ی قلبم ایمان دارم که بدی ها از من میرسد و خوبی ها از تو.

از آن روز که(بک اسپیس)...به ازایشان خوبی میباری بر سرم.چرا اینقدر بی دریغ؟چرا اینقدر زیاد به بهایی کم؟و این چرا از عقل ناتوان بسیار قریب است.قریب تر از سایه.میدانی چه میگویم‌.تو هذیان ها را هم میدانی‌،و نگفته ها را.و دانستن چه فعل عاجزی ست برای تو.

  • | فاخته |